نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی رمان نویس محبوب ایرانیان کتاب و بست و روی تخت دراز کشید.نگاهش را به باران که به تندی خود را بر شیشه می کوبید دوخت. چشمانش گرم می شد که با صدای فریاد و گریه ای بلند شد.صدای نیکا بود. هراسان خود را به اتاق او رساند.نیکا در رختخواب دست و پا میزد. به طرفش رفت و صدایش زد. تکانش داد. نیکا چشم باز کرد و با وحشت به او خیره شد. بلندش کرد و گفت:اروم باش.خواب دیدی. نیکا با وحشت در اغوشش فرو رفت و گفت: من و تنها نزار. رمان جدید رمان پرتگاه 3
رمان جدید رمان پرتگاه 1
رمان عاشقانه نگین پارت اول
نیکا ,رمان ,رفت ,صدای ,وحشت ,زد ,و گفت ,با وحشت ,کرد و ,رفت و ,را به
درباره این سایت