محل تبلیغات شما
رمانکده اندروید . رمانسرای مجازی . آموزش نویسندگی خلاق . با شنیدن صدای آرش، دوباره تپش قلب نگین شروع شد و به سرزنش خود پرداخت، که چرا آرش این بلا رو سر خودش و او آورد. چقدر دلش می خواست الان در اتاق آرش و کنارش بود و آرش برای او ویولون می زد و همین طور که در این فکر بود به در بسته ی اتاق آرش زل زده بود. آرزو کنار نگین آمد و گفت: می بینی؟! شده یه دیوونه ی تمام کمال. الان میرم میگم بس کنه میخوام درس بخونم، و نگین بدون هیچ عکس العملی فقط دید که آرزو به سمت

رمان جدید رمان پرتگاه 3

رمان جدید رمان پرتگاه 1

رمان عاشقانه نگین پارت اول

نگین ,آرش ,الان ,آرزو ,اتاق ,ی ,اتاق آرش ,آمد و ,نگین آمد ,آرزو کنار ,و گفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش ابتدایی